طناز بعد از ماست خوردن
عاشق رنگ زرد/ رو شکم افتاد
عشق و نتیجه
شبی از روزهای سرد زمستان
کسی نیست منو از دست مامان و بابا نجات بده ...
نویسنده :
مامانی و بابایی
0:26
اواخر بهمن 93
میشه عکسای بعدی رو فلش نزنید نورش اذیتم میکنه ...
نویسنده :
مامانی و بابایی
0:01
عصر یک روز زمستانی خونه خاله فاطمه
سلام زندگی... مدتی است که از رنگ زرد فوق العاده ذوق میکنی. اون روز عصر که خونه خاله فاطمه بودیم تا چشمت به این ترنج های زرد افتاد شروع کردی به دست و پا زدن. تا زمانی که ترنج ها رو لمس میکردی لذت می بردی و به محض اینکه فاصله میگرفتی اخم می کردی. ای ملوس خانم... قربونت ...
نویسنده :
مامانی و بابایی
23:34
ثبت اولین غلت زدن در اولین روزهای پنج ماهگی
در حال آمده شدن و رفتن به بیرون
اولین باری که شروع کردی به غذا خوردن
مامان و بابا؛ من چشم میزارم شما برین قایم بشین. البته شمارش بلد نیستم صدا بزنید تا بیام از همگی عذر میخوام قبل از اینکه چشمام رو باز کنم خوابم برد. ...
نویسنده :
مامانی و بابایی
10:40